ده ماهگي حامد
ديگه كم كم داري بزرگ ميشي و باورم نميشه دو ماه ديگه يك سالگي را پشت سر ميگذراني .خيلي خيلي باهوش شدي وقتي از چيزي بدت بياد ميگي نه ووقتي يه چيزي راميخاي ميگي من من وبه به بابايي را صدا ميكنم تو به بابايي نگاه ميكني چند شبي بود كه به لالايي بابا عادت كرده بودي وخوابت مي برد براي همين مجبور بودم وقتي بابايي سر كاره براي خوابيدنت لالايي با صداي كلفت ومردانه بخونم هر وقت هم كه غذايي دوست نداري ونمي خوري ميخاي گريه كني منم اداي گريه كردن را درميارم وتو از اين حركت من تازه قهقهه ميزني ژست چهار دست وپا را مي گيري ولي عقب عقب ميري بيشتر دوست داري ايستاده لب مبل يا وسايل ديگه باشي لب مبل هم كه مي ايستي باكمك مبل دو تا قدم برم...
نویسنده :
باباو مامان
18:06